
گفتم بذار واسه بعد.
گفتي نه! اگه الان نكُشيش، قرمز ميشه.
ولي نمي دونستي كه همين الانش به رنگ شراب درومده،
سرخ سرخ.
گفتم قرارمون اين نبود!
گفتي من كه قراردادي امضا نكردم.
بدون اينكه خودتو تو آينه ببيني كه داري بي رنگ مي شي؛
اونقدر بيرنگ كه ديگه نمي بينمت.
حالا همه ي زندگيمو پوشوندي؛ چون نمي بينمت، احساس مي كنم همه جا هستي.
مثل بقيه ي ارواح و اجنه.
(بابت عكس عذر مي خوام)